شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر ... فریاد

 چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه

 به جرم اینکه خیلی ساده بودم/ به زندان دلت افتاده بودم / اگر چه حکم چشمانت ابد بود/ برای مرگ هم آماده بودم

 روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد....

...

 خدای خوبم ،میدانم که سالها و هفته ها و روزها بی تو بوده ام و نافرمانی کرده ام ،اما تو همیشه با دستهایی سرشار بر آستانه ی خانه ی نیازم ایستاده ای و دست نیاز مرا با گرمای عنایتت فشردی،خداوندا تو را سپاس میگویم ای مهربانترین مهربانان ..... 

 ماهیها چقدر اشتباه میکنند. قلاب علامت کدامین سؤال است که بدان پاسخ میدهند؟ 

 آزمون زندگی ما پر از قلابها ییست که وقتی اسیر طعمه اش میشویم تازه می فهمیم ماهیها بی تقصیرند.

ببخشیدم اگر

" صبر من کم بود و خطای تو زیاد اگر تحمل من اندک بود و اشتباهات تو بی شمار! ببخشیدم اگر "صدای گریه شبانه ام خوابت را اشفت اگر دیدن اشکهای من دلت را ازرد! ببخشیدم اگر " من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت اگر بخشیدن عادت من بود و خصلت تو نبخشیدن ! ببخشیدم به خاطر این همه دوست داشتن ...به خاطر تا اخرین نفس پای تو ایستادن

زلال که باشی آسمان در تو پیداست

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند

..

مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو

... ،

مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی

یادت باشه زندگی کوتاهه .. قوانینو بشکن .. زود ببخش .. آروم ببوس .. عاشق حقیقی باش .. بدون کنترل بخند .. امروز و هر روز برای من و تو روز دوست داشتن است. 

پس هر روزمان بر ما و هر که اینگونه زیستن را آموخته است شادباش باد.

و این نه پنداریست به ثواب ...  

که گام های شما طریقت عشق معین کند. 

که عشق خود راه نماید  ........ 

گوهری فراخور اگر در وجودتان یافت تواند کرد.

خیانت کرده ام ........... آری

خیانت کرده ام .... آری          و بر عشق تو می خندم         دو چشمت را خودم امشب      به روی خویش می بندم        خیانت کرده ام .... آری       نمی دانی و می گویم      بدان راهی دگر بی تو   برای عشق می جویم         وفایم را ندیدی که       خیانت را ببین حالا      دل تنگم ندیدی که   دل سنگم ببین اما         ندیدی غرق احساسم        ندیدی گریه هایم را       خیانت کرده ام تا تو      ببینی خنده هایم را        خیانت کرده ام .... آری          چه خشنودم که می دانی        مکن اندیشه باطل

که قلبم را بسوزانی

قایم موشک بازی دانشمندان در بهشت

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند. آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند. انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد. همه پنهان شدند الا نیوتون ... نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین. انیشتین شمرد 97, 98, 99..100… او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سک سک) نیوتون بیرون( سک سک) نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!! ... تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست ... . . . . . . . . . . نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ... که من رو، نیوتون بر متر مربع میکنه ......... و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد بنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سک سک)

من و خدا و عشق این سه هرگز شکست نخواهند خورد.

عیب کار اینجاست که من "آنچه هستم" را با "آنچه باید باشم" اشتباه می کنم، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، درحالیکه آنچه هستم نباید باشم.  

عمر کوتاه است رسیدن به خواسته هایمان را طولانی نکنیم.
راه ما هموار است آن را پیچیده نکنیم. ...
 

نگهداشتن دوستان خوب گرانبها است به سادگی....  

 

اگر من بدانم که این دقایق آخرین دقایقی هستند که من شما را خواهم دید، به شما می‌گفتم که « عاشقتان هستم» و به این فرض بسنده نمی‌کردم که شما خود آنرا می‌دانید  

 

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند، چه تلخ است قصه عادت .... 

 

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند/همانند آغاز  

 

 

ایران ما

در تصاویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست. هیچکس سوار بر اسب نیست. هیچکس را در حال تعظیم نمیبینید. هیچکس سر افکنده و شکست خورده نیست .هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد . از افتخارهای ایرانیان این است که هیچگاه برده داری در ایران مرسوم نبوده است در بین صدها پیکره تراشیده شده بر سنگهای تخت جمشید حتی یک تصویر برهنه و عریان وجود ندارد.